هلیا  جونهلیا جون12 سالگیت مبارک
رونیا جونرونیا جون، تا این لحظه: 9 سال و 19 روز سن داره

هلیا خورشید زندگیمون

خرید پاییزی هلیا جونی

دختر خوشگل و نازم عزیزکم حالا که فصل پاییز رسیده با اینکه هنوز هوا خیلی سرد نشده و هنوز نسبتا گرمه ولی من خیلی ذوق داشتم برم واست خرید لباسهای جدید و گرم بنابر این منو بابایی و شما یه روز عصر رفتیم خرید و من عاشق خرید واسه شمام مخصوصا الان که دیگه انقد شیرین زبون شدی اونجا همش واسه خودت انتخاب میکردی میگفتی مامان این اندازمه فکر کنم این یکی چی؟ همش میومدی پیشم یکیو برمیداشتی مگفتی اینو میخام نه این قرمزه رو میخام یعنی اصلا انقد خوردنی شده بودی میخاستم بخورمت دختر نازو شیرین زبونم همیشه تو رویاهام همچین دختری داشتم که واسه خودش لباساشو انتخاب میکنه وای چقد خوشحالم خداتورو بهم داده هزاران بار خدارو شکر میکنم عزیز دلم . بالاخره دیگه منو با...
9 مهر 1393

دو سال و چهار ماهگی خانم طلا

عزیزکم  دختر مهربونم چقد روزها تند تند میگذره و تو هر روز جلوی چشم خانم تر میشی خوشگلم بیست و شش ماهگیت مبارک انشالله همیشه تنت سالم باشه و دلت شاد عزیزم انقد شیرین زبونی یعنی من همش محو کارهای توام از نگاه کردنت سیر نمیشم هر روز که میگذره دل بسته تر میشم خدا این چه عشقیه هر چی تو اغوش میگیرمت از بوی خوش تنت سیر نمیشم هیچ حسی تو دنیا بالاتر از مادر بودن نیست وای خدا ازت ممنونم چقد به من لطف کردی چه دختر شیرین زبون مهربونی دادی انقد شیرینی همش میای بغلم میکنی میگی مامان دوست دارم چقد تو عاطفی هستی من با وجود تو هیچی کم ندارم چقد بهم انرژی میدی صبح که از خواب پا میشم نگات میکنم تمام انرژیه روزمو میگیرمو خدارو شکر میکنم بخاطر داشتنت هرچی ا...
25 شهريور 1393

روز دختر

عزیز دلم گل قشنگ و خوشبوی مامان روز دختر با تاخیر مبارک ببخشید نانازم دیر وبتو بروز کردم ولی اون روز و کلی بوست کردمو تبریک بهت گفتم و کلی خدارو شکر کردم بابت داشتن این دختر لطیف و مهربون عزیزکم چقد خوشحالم مامان یه دختر شیرین زبونم. چی بگم ازت که کلی خانم شدی حرفای شیرین میزنی دلبری میکنی تمام وقتمو پر کردی و از داشتن تو لذت میبرم دوست دارم نازنینم . خدایاااااااااا شکرتتتتتتتتتتتتتتتتتتت. ...
10 شهريور 1393

بیست و پنج ماهگی نازگل

عزیزم دختر شیرین زبونم داری جلو چشام بزرگ میشی و من شاهدلحظات ناب زندگی تو هستم . هر روز که میگذره من حس مادری رو که شیرین ترین حس دنیاست باتو تجربه میکنم از اینکه مادر یه دختر شیرینی مثل تو هستم هزاران بار خدارو شکر میکنم که منو لایق مادر شدن دونست و همیشه برای اونایی آرزوی یکی مثل تورو دارن دعا میکنم خداوند هر چه سریعتر مراد دلشونو بده . دیگه بگم واسه خودت خانمی شدی سوره حمد و تو حید رو قشنگ بلدی بخونی و عاشق قرآن خوندن شدی الهی مامان فدای تو دختر خانمم برم صدای اذان هم که میشنوی میگی مامان بریم نمازمونو بخونیم از بس چادر دوست داشتی یه جادر سفید واست دوختم انقدم نازو معصوم میشی باهاش که ادم میخاد بخورتت. همچنان عاش...
23 مرداد 1393

هلیا جون وطبیعت کوهپایه

دختر نازم هلیای عزیزم جمعه از اونجا که شما عاشق طبیعت و آب بازی هستی و همیشه به گردش بیرون میگی دریا مسافرت جنگل پشت سر هم این سه تا کلمه رو تکرار میکنی الهی مامان قربونت بره ما هم تصمیم گرفتیم بریم کوهپایه که جای خیلی خوش آب و هوایی هست هم هوایی تازه کنیم هم شما بازی کنی شما هم تا اونجا که میتونستی بازی کردی یه چشمه آب اونجا بود شما از اونجا تکون  نمیخوردی همش تو آب بودی ما هم گذاشتیم هر چی دلت میخاد بازی کنی آب خنکی هم بود ولی شما عین خیالت نبود فقط آب بازی میکردی الهام جون و دایی رضا هم بودن دیگه با وجود اونها دیگه حسابی بهت خوش گذشت. ...
13 مرداد 1393

هلیا جون و تعطیلات عید فطر

عزیز دلم دختر نازم عاشق پارک و بازی هستی تازگیا هم که بریم پارک با اینکه میذاریم انقد بازی میکنی تا خسته میشی ولی باز هم با گریه باید بیاریمت اصلا راضی نمیشی عاشق تاب هستی میخای خودت از اول رو تاب بشینی دوست نداری بیای پایین تا بقیه هم بازی کنن یعنی آخرش گریه است الهی مامان فدات شه خوب نمیشه که همش شما بشینی تو این چند روز شما همش میگفتی پارک و تاب تاب عباسی بعدشم الهی قربونت برم که خسته میشی میگی بستینی و بعدشم میگی بریم پیتاز سانینیچ بخوریم یعنی عاشق فست فودی ما اصلا سوسیس کالباس تو خونه نمیخوریم بیرون هم سعی میکنیم فست فود میخوریم سوسیس مکالباس نباشه معمولا پیتزا قارچ و مرغ میخوری تو هم عاشقشی ولی باز هم من نگران شما...
9 مرداد 1393

دومین افطاری به مناسبت پاگشا دایی رضا و الهام جون

عزیزم دختر نازم دیشب چهارشنبه شب مهمون داشتیم اونم چه مهمونایی تو عاشقشونی الهی قربونت برم یعنی عاشقیا چون وقتی مهمونامون اومدن انقد ذوق کرده بودی خوشحال بودی همش بازی میکردی شعر میخوندی چون تو خیلی دایی رضا و الهام جونو دوست داری همش میخندیدی شاد بودی دایی رضا هم خیلی دوست داره و بهت محبت میکنه با اینکه دایی بنده هست ولی اندازه دایی های خودت دوست داره شایدم بیشتر کلا تو دختری هستی خودتو تو دل همه جا میکنی الهی مامان فدات بشه همش میرفتی صورت الهام جونو تو دستات میگرفتی بهش میبگفتی دوست دارم دایی رضا رو هم همینطور مادربزرگ و پدربزرگ مامان هم که بودن اونا هم تو نتیجه اولشونی خیلی دوست دارن همش میبوسنت کلا تو سوگلی خانواده ای خدایی همه خیل...
2 مرداد 1393

اولین مهمانی افطاری این ماه رمضان

دختر نازم قشنگم روز تولد امام حسن مجتبی میهمانی افطاری داشتیم شما هم که عاشق مهمانی  خانواده مامان جونو و بابا جون عمو محسن و عمه فاطمه بودن شما هم کلی خوش گذشت بهت چون عاشق زن عمویی بنده خدا هم بهت لطف داره بهت محبت میکنن شما هم دیگه از کنارشون تکون نمیخوری البته کیانا کوچولو هم بود ولی شما با بچه های بزرگتر از خودت رابطه ات بهتره و با بچه های کوچولو کاری نداری بازی نمیکنی . منم برای افطار کلی تدارک دیده بودم شما هم از صبح با من همکاری کردی و گذاشتی به کارام برسم و همه چیز قبل افطار آماده شده بود برا افطار سوپ جو و و توپک خرمایی و بقیه مخلفات سفره برای شام هم باقالی پلو و زرشک پلو با مرغ و رولت گوشت بود و دسر ژله بو...
25 تير 1393