تولد کیانا جون
هلیا دختر عزیزو شادم دوم اردیبهشت تولد کیانا جون دختر عمه مهربونت بود. تولدت مبارک کیانای عزیزم انشالا صدو بیست ساله شی دختر قشنگ و نازنازی و سالهای سال در کنار بابا و مامان مهربونت شاد و سلامت زندگی کنی.تولد خوبی بود به شما هلیای عزیزم هم کلی خوش گذشت چون عاشق تولد و قسمت شمع فوت کردنی الهی مامان فدات شه که انقد دختر شادی هستی با کیانا و بچه های دیگه هم کلی بهتون خوش گذشت. ...
نویسنده :
مامان اعظم
12:55
روز مادر
دختر قشنگم هلیای نازم امروز دومین سال هست که منم مادرم و به خودم میبالم که خداوند لیاقت مادر شدنو بهم داد اونم مادر چنین فرشته ای که هر لحظه و هر کجا که با او باشم برای من بهشته خدایا چطور شکر گذاریتو بکنم زبونم قاصره خدایا هزاران بار شکرت الحمدالله رب العالمین این بهترین شکر گذاری که هر بندت میتونه انجام بده . روز مادر بر تمام مادران ایران زمین الخصوص مامان مهربون خوبم و مادر شوهر عزیزم که خیلی حق به گردن منو همسرم دارن تبریک میگم انشاالله سایشون بالای سرمون باشه و همیشه سلامت باشن . و اما همسر مهربونم که منو همیشه شرمنده خوبیهاش میکنه از چند روز مونده و امروز کلی تبریک گفت و برای مادر بودنم آرزوهای قشنگ کرد منم براش از خداوند سلا...
نویسنده :
مامان اعظم
22:58
روز مادر مبارک
مامان عزیز تر از جانم حالا که مادر شدم قدر همه زحماتتو میدونم حالا که مادر شدم میفهمم چه شب بیداریها چه گذشتها چه زحمتها برامون کشیدی میدونم نمیتونم ذره از این همه لطفی که در حق ما کردیو جبران کنم ولی از خدا میخام همیشه سلامت و شاد باشی سایتم بالا سرمون مامان مهربونو با گذشتم دوست دارم یه عالمه بوسه بر دستان پر از مهرت میزنم . انشالا صدوبیست سال زنده باشی.از طرف هلیا جونم که تو عشقشی خیلی دوست داره روزتو تبریک میگم با زبون خودش بهت میگم ماجون دوست دارم یه دنیا. ...
نویسنده :
مامان اعظم
23:01
عکسای عسلم از یک سالگی تا هجده ماهگی
عکسای تولد یک سالگی
عزیزم دختر شیرینم تولد یک سالگیتو خیلی برنامه داشتم میخاستم مفصل بگیرم که پارسال چند روز به تولدت عموی مامانی فوت شدن و ما نتونستیم جشن مفصلی بگیریم خصوصی فقط خودمون و بابا جون اینا بودن انشالله امسال سعی میکنم تولد خوبی داشته باشی.عکسات زیادن ولی بخاطر خودم که حجاب نداشتم فقط چند تارو میذارم ...
نویسنده :
مامان اعظم
14:41
فقط یک ماه دیگر...
عزیزم دختر نازم فرشته کوچولوی من امروز شما بیست و سه ماهه شدی و فقط یک ماه دیگه تا تولدت مونده باورم نمیشه نزدیک دوسالگی هستی چه زود گذشت دو سال نمیتونم بگم باسختیهاو شیرینیهاش چون همه لحظات با تو بودن برای من شیرینه تو یه فرشته بودی از جانب خدا که من با وجود تو به خدا نزدیکتر شدم و خدارو لمس کردم خدا هر چه خوبی بوده در وجودت قرار داده تو انقد خوبی هیچوقت سختی برای منو بابایی نداشتی و ما از وجود تو سرشار از عشقو شادی هستیم تو ماهی یه دونه ای دردونه ای انقد تو وبلاگای دیگه میرم از بچه های دیگه میخونم اصلا هلیای ما یه طلای نابه تو از بچگی آروم بودی تخت میخوابیدی من شب بیداری خیلی کم داشتم انگشت شمار.کولیکی نبودی دل درد نمیشدی وق...
نویسنده :
مامان اعظم
13:24
بهشت من
بهشت همین جاست میان دست های تو وقتی به مهر باز میشود برای به آغوش کشیدنم... ایرج تمجیدی ...
نویسنده :
مامان اعظم
9:43
دختر صبور من
دختر مهربونم عزیز دلم الهی مامان فدات بشه دختر صبورم انقد دلم گرفته این پستو مینویسم بالاخره شما دیگه بزرگ شدید دیگه با شیر و میمی بای بای کردی روز جمعه پانزدهم فروردین صبح که از خواب پاشدی دیگه شیر بهت ندادم بعد صبحونه بود که گفتی مامان شیشیرو میخام منم قبلش خودمو آماده کرده بودم با ماژیک چند تا خط قرمز کشیده بودم روش بعد تو تا دیدی ترسیدی گفتم بهت میمی آخ شده الهی بمیرم واست یه نگاهی بهم کردیو خودتو کشیدی عقب گفتی اوخ شده دیگه نخاستی بخوری دلم واست کباب شد مامانی چقد دلم سوخت بغلت کردمو نازت کردم ولی الهی قربونت برم که فقط آروم بهم چسبیدیو گریه هم نکردی منم سریع سرگرمت کردم باهات بازی کردمو کتاب خوندیمو تو کلی سرگرم شدی بابا محمد هم ک...
نویسنده :
مامان اعظم
13:40