دختر صبور من
دختر مهربونم عزیز دلم الهی مامان فدات بشه دختر صبورم انقد دلم گرفته این پستو مینویسم بالاخره شما دیگه بزرگ شدید دیگه با شیر و میمی بای بای کردی روز جمعه پانزدهم فروردین صبح که از خواب پاشدی دیگه شیر بهت ندادم بعد صبحونه بود که گفتی مامان شیشیرو میخام منم قبلش خودمو آماده کرده بودم با ماژیک چند تا خط قرمز کشیده بودم روش بعد تو تا دیدی ترسیدی گفتم بهت میمی آخ شده الهی بمیرم واست یه نگاهی بهم کردیو خودتو کشیدی عقب گفتی اوخ شده دیگه نخاستی بخوری دلم واست کباب شد مامانی چقد دلم سوخت بغلت کردمو نازت کردم ولی الهی قربونت برم که فقط آروم بهم چسبیدیو گریه هم نکردی منم سریع سرگرمت کردم باهات بازی کردمو کتاب خوندیمو تو کلی سرگرم شدی بابا محمد هم کلی دالی بازیو تاتاب عباسی کردینو کلی خندیدین نهارم رفتیم خونه مامان جونو تو کلا دیگه یادت رفت فقط یه بار مامان جون گفت شیرمیخای گفتی نه میمی اوخ شده دیگه هم نخاستی شب هم که شد نگران بودم چطور بخابی چون شما با شیر هرشب میخوابیدی ولی آخر شب انقد برات کتاب خوندمو شعر خوندم بغلم خوابت برد الهی مامان فدات بشه که تا صبح همیشه یکی دوبار شیر میخوردی تا ساعت 9 صبح اصلا بیدار نشدیو تخت خوابیدی اینجوری بود که شما از شیر گرفته شدید وباهمه دلهره و ترس من که اذیت نشی خدارو شکر بخیر گذشت و تو مثل همیشه با مامان نهایت همکاری رو کردی الهی مامان فدای این دختر مهربونو نجیبو آرومو صبورم برم ولی خودم خیلی ناراحتم فکر میکنم ازت دور شدم با اینکه همش بغلت میکنمو بوست میکنو نوازشت ولی خیلی دلم برات تنگ شده خوشگلم یادم رفت بگم الهی بمیرم خودتم هرچند دقیقه خودتو بهم میچسبونیو میگی مامان دوست دارم و من بیشتر ناراحت میشم خدایا به منو هلیا جونم طاقت بده میدونم که خداجونم تورو خیلی دوست داره چون انقد برات دعا کردمو ذکر گفتم خدا هم هوامونو داشت شما بدون ذره ای ناراحتی خودت دیگه نخاستی و من خیلی خداوند رو بخاطر این لطف بزرگ شکر میکنم انشالله همیشه سلامت و شاد باشی دختر مهربونو صبورم.
خدایاااااااااااااااااااااااااااااشکرتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتت.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی