هلیا  جونهلیا جون، تا این لحظه: 12 سال و 11 روز سن داره
رونیا جونرونیا جون، تا این لحظه: 9 سال و 30 روز سن داره

هلیا خورشید زندگیمون

کارهایی که هلیا جونی در بیست ویک ماهگی انجام میده

هلیا جونم دختر نازم  خیلی شیرین زبون شدی کسی تلفن بزنه دوست داری حتما باهاش صحبت کنی سریع میگی ااو سلام خوبی؟صدا هم اگه آشنا باشه میشناسیو صداشون میکنی. به کتابم علاقه زیادی داری به بابات رفتی کتاب داستاناتو میاری میدی به من واست بخونی همش میگی نشون یعنی بهت نشون بدم عکساشو برات بخونم. تو آشپزخونه هم باشم شماهم میایی و در یخچالو باز میکنیو وسیله هاشو میاری بیرون خیلی شیطونی میکنی کابینتارو باز میکنی ظرفارو بر میداریو بازی میکنی همش باید حواسم بهت باشه به خودت آسیب نرسونی اگه یکم جاییت درد بگیره میای سریع میگی آخی شدم همونجارو میگی بوس کن الهی قربونت برم که سریع هم خوب میشی نازتم زیاده. شکلات هم زیاد دوست داری  میگی شوتو . ژله...
8 اسفند 1392

هلیا ناز و سفر به کیش

عزیز دلم خوشگل مامان صبح روز بیست و دو بهمن سفرمون به کیش شروع شد با ماشین خودمون رفتیم به اتفاق دایی ایمان و عظیم و مامان جون که بابایی کار داشت قرار شد شنبه خودشون بیان تو هم که مثل سفرهای قبلی همسفر خوبی بودی دختر آروم مامان خیلیم شادو خوشحال بودی هواهم خیلی عالی بود یه هوای خنک بهاری در زمستان. عصر رسیدیم بندر چارک که با لندی گراف ماشینو ببریم جزیره ولی به علت تعطیلاتو شلوغی جا نبود مجبور شدیم شبو چارک بمونیم فردا صبح ساعت ده صبح بود راه افتادیم که با لندی گراف دوساعت  رسیدیم کیش اونجا هم که دایی اکبر مامانی خونه داشتند لطف کرده بودن کلیدشو داده بودن ماهم یه هفته مو...
1 اسفند 1392

اولین سفر سه نفره خاطره انگیزمون

تقریبا  یک سال ونیم پیش  وقتی هلیا جونم ۴۵  روزش بود از برکت وجودش و قدم  خوبش قسمت شد سه نفری بریم حج  وای که چه روزهایی بود  خانمی تو کوچولو منم بی تجربه در امور بچه داری تنها بدون هیچ آشنایی  خیلی استرس تو رو داشتم از طرفی خوشحال از طرفی مضطرب  واسه  خاطر شما که انقد کوچولو بی دفاع  تو اون هوای گرم ۵۰ درجه مکه و مدینه  فقط از خداجونم خاستم حالا که قسمتمون کرده مواظب شما بشه الهی قربونش برم که انقد مواظب تو بود که خداروشکر هیچ مشکلشی پیش نیومد و به سلامت رفتیم و برگشتیم این سفر خیلی برا شما خوب بود چون انقد معصومیتت بیشتر شد و تو همه کارها فطرت خداییتو میبینم الهی همیشه  خد...
30 بهمن 1392

در اومدن مرواریدای جدید هلیا ناز

عزیزم  نانازم وای که چقد بوی وانیلیه تنتو دوست دارم بعضی اوقات بعد از بغل کردنو بوسیدنو بوییدنت اشک تو چشام حلقه میزنه پنج شنبه صبح بعد از یه خنده از ته دل متوجه مرواریدای ۱۰،۱۱،۱۲،۱۳و ۱۴ شدم ای جونم که انقد بی آزاری دوست دارم مامانی . بمیرم واست که انقد صبوری و طاقت دردو داری  میدونم درد دندون دراوردن سخته ولی مامانی فدات بشه که دردتو نشون نمیدی من همیشه دعام واسه ی تو اینه که هیچوقت درد و غم نداشته باشی همیشه سلامتو شاد باشی خدای مهربونم بابت داشتن این فرشته ی کوچولوی مهربونو دوست داشتنیت ازت ممنونم.    ...
21 بهمن 1392

مهربونیای دخترکم

دختر مهربونم الان که بیست و یک ماه با توام خیلی خدارو شکر میکنم که خدا جونم بهم دختر داده که انقد لطیفو مهربونی  همش منو بغل میکنی وقتو بی وقت میگی عزیزم با اون زبون شیرینت که دیگه انگار تمام دنیا مال منه من که خواهر نداشتم همیشه یه کمبود احساس میکردم  با وجود تو  دیگه هیچی کم ندارم  انقد مهربونی  اگه  بعضی روزها ناراحت باشم میای بغلم میکنی  میبوسی میگی عزیزم چه احساس آرامشی بهم میدی از مادر بودن نهایت لذتو میبرم ازت ممنونم  عزیز دلم .یعنی همه بچه ها انقد مهربونو لطیفن ؟ من بابت داشتن تو و بابای مهربونت  که مهربونی رو از اون یاد گرفتی فقط میگم الحمدالله رب...
20 بهمن 1392

خوردنیهای مورد علاقه نانازم در بیست ماهگی

میوه ها: موز ، پرتقال، سیب، لیمو شیرین، توت فرنگی، هندوانه، خیار سبز، نارنگی، انار و کلا همه میوه هارو دوست داری میوه رو از غذا هم بیشتر دوست داری غذاها: ماکارونی ،کلا مشتقات گوشت مثل کباب ،کتلت، شامی ،گوشت تیکه ای ،ماهیچه، مرغ ،ماهی رو هم خیلی دوست داری میگو .ولی پلو رو خیلی دوست نداری غذاهای نونی هم مثل آبگوشت عاشقشی، تخم مرغ آب پز و بصورت املت.  تنقلات: پفیلا، شکلات ، زیتون عاشقشی راهو نیمراه زیتون میخای،آبمیوه پاکتی رو بخاطر نی ش خیلی دوست داری،لواشک،بیسکوییت مادر، کلوچه،بستنی، پسته، مغزهای تخمه،بادام  نوشیدنیها :شیر، آبمیوه، دنت شکلاتی، چای، کافی میکس       عزیزم نوش ...
18 بهمن 1392