دختر دوساله من
عزیزم هلیا جونم امروز روز اولی هست که وارد سال سوم زندگیت شدی انشاالله صدو بیست سال دیگه هم سلامت و با عزت زندگی کنی دختر مهربونم واسه خودت خانمی شدی مستقل شدی قبلا تو ماشین دوست داشتی همش تو بغل من باشی ولی الان دیگه خودت میخواهی عقب ماشین تنها بشینی واسه خودت شعر میخونی کتاب میخونی انقدم مهربونی که همش ابراز احساسات میکنی در ساعت اگر بشمریم شاید هر دقیقه ای یک بار میگی دوست دارم مامان و من دلم غش و ضعف میره واست تو انقد مهربونی نه تنها به منو بابایی میگی یه همه اونایی که یه ذره محبت بهت بکنن سریع برا جبرانش میگی دوست دارم و همه کلی تعجب میکنن عزیزم کلا تو دختر مهربون خودمی که یه دونه ای خیلی خوش اخلاقی اولین بار بردمت باشگاه خیلی نگر...
نویسنده :
مامان اعظم
10:54