عکسای تولد یک سالگی
عزیزم دختر شیرینم تولد یک سالگیتو خیلی برنامه داشتم میخاستم مفصل بگیرم که پارسال چند روز به تولدت عموی مامانی فوت شدن و ما نتونستیم جشن مفصلی بگیریم خصوصی فقط خودمون و بابا جون اینا بودن انشالله امسال سعی میکنم تولد خوبی داشته باشی.عکسات زیادن ولی بخاطر خودم که حجاب نداشتم فقط چند تارو میذارم ...
نویسنده :
مامان اعظم
14:41
فقط یک ماه دیگر...
عزیزم دختر نازم فرشته کوچولوی من امروز شما بیست و سه ماهه شدی و فقط یک ماه دیگه تا تولدت مونده باورم نمیشه نزدیک دوسالگی هستی چه زود گذشت دو سال نمیتونم بگم باسختیهاو شیرینیهاش چون همه لحظات با تو بودن برای من شیرینه تو یه فرشته بودی از جانب خدا که من با وجود تو به خدا نزدیکتر شدم و خدارو لمس کردم خدا هر چه خوبی بوده در وجودت قرار داده تو انقد خوبی هیچوقت سختی برای منو بابایی نداشتی و ما از وجود تو سرشار از عشقو شادی هستیم تو ماهی یه دونه ای دردونه ای انقد تو وبلاگای دیگه میرم از بچه های دیگه میخونم اصلا هلیای ما یه طلای نابه تو از بچگی آروم بودی تخت میخوابیدی من شب بیداری خیلی کم داشتم انگشت شمار.کولیکی نبودی دل درد نمیشدی وق...
نویسنده :
مامان اعظم
13:24
بهشت من
بهشت همین جاست میان دست های تو وقتی به مهر باز میشود برای به آغوش کشیدنم... ایرج تمجیدی ...
نویسنده :
مامان اعظم
9:43
دختر صبور من
دختر مهربونم عزیز دلم الهی مامان فدات بشه دختر صبورم انقد دلم گرفته این پستو مینویسم بالاخره شما دیگه بزرگ شدید دیگه با شیر و میمی بای بای کردی روز جمعه پانزدهم فروردین صبح که از خواب پاشدی دیگه شیر بهت ندادم بعد صبحونه بود که گفتی مامان شیشیرو میخام منم قبلش خودمو آماده کرده بودم با ماژیک چند تا خط قرمز کشیده بودم روش بعد تو تا دیدی ترسیدی گفتم بهت میمی آخ شده الهی بمیرم واست یه نگاهی بهم کردیو خودتو کشیدی عقب گفتی اوخ شده دیگه نخاستی بخوری دلم واست کباب شد مامانی چقد دلم سوخت بغلت کردمو نازت کردم ولی الهی قربونت برم که فقط آروم بهم چسبیدیو گریه هم نکردی منم سریع سرگرمت کردم باهات بازی کردمو کتاب خوندیمو تو کلی سرگرم شدی بابا محمد هم ک...
نویسنده :
مامان اعظم
13:40
سفر یک روزه به بم
دختر مهربونم عسلم جمعه هشتم فروردین تصمیم گرفتیم یه سفر یه روزه بریم بم جاهای دیدنیشو ببینیم به اتفاق مامان جونا و باباجون و داییها و مادر جون و دایی رضا والهام جون نامزدشون صبح حرکت کردیم دو ساعتی تو راه بودیم رسیدیم که اول رفتیم ارگ جدید بم خیلی زیبا بود بعد یه چند ساعتی موندیم دوباره برگشتیم خود بم تا ارگ تاریخی رو ببینیم و دو تا امامزاده رو هم رفتیم زیارت. جای همگی دوستان خالی خوش گذشت تو هم تا دلت خاست بازیو شیطونی کردی کلی بهت خوش گذشت.به امید اینکه بازم از این سفرها باتو عزیز دلم بریم. ...
نویسنده :
مامان اعظم
9:20
عکسای تولد بابایی
این هم کادوی تولد که یه انگشتر فیروزه بود به بابایی مبارکشون باشه. اینجا هم تو که عاشق این قسمت تولدی خودت شمعهارو به جای بابا فوت کردی ...
نویسنده :
مامان اعظم
8:59
تولد بابا محمد
هلیای نازنینم دختر مهربونم امروز تولد بابا محمد هست از طرف تو دخمل مهربونم به بابایی میگم تولدت مبارک بابای مهربونم. عشقم محمد تولدت مبارک با بهترین آرزوها واسه تو مهربونترین بابا و همسر دنیا. محمدم یه روزی میاد که دختر نازت بزرگ شده با دستای خودش کادوی تولدتو بهت میده وتولدتو تبریکم میگه و بوسه بر دستان مهربونت میزنه اون روز خیلی دیر نیست .عزیزم تو مهربونترین همسر دنیایی با مهربونیات منو شرمنده خودت میکنی . میدونم برای آرامش زندگی منو هلیا جونی تمام تلاشتو میکنی هیچی برامون کم نذاشتی ازت تشکر میکنم بابت آرامش زندگیمون . برات ؟ارزوهای قشنگ میکنم تو سال جدید که بالاترینشون سلامتی بعد موفقیت کاری و همه خوبیهای دنیا واسه ...
نویسنده :
مامان اعظم
15:32
تولد عشقم محمد
اگر باران بودم انقدر می باریدم تا غبار غم را از دلت پاک کنم اگر اشک بودم مثل باران بهاری به پایت می گریستم اگر گل بودم شاخه ای از وجودم را تقدیم وجود عزیزت میکردم اگر عشق بودم آهنگ دوست داشتن را برایت مینواختم ولی افسوس که نه بارانم نه اشک نه گل و نه عشق اما هر چه هستم دوستت دارم تولدت مبارک میلاد تو رو به تک تک گل های دنیا تبریک می گم ولی می دونم همشون حسودیشون میشه ، اخه تو تنها گل باغچه قلب منی.... دوباره روز تولدت رسید روزی که غصه سراغم نمیاد روزی که دستای تنهایی من بیشتر از همیشه دستاتو میخواد امروز سالروز تولد توست و من برایت هدیه ای نخریده ام آنچه خریدنی است بی شک ٬ لایق تو نیست. نمی...
نویسنده :
مامان اعظم
15:21
عکسای هلیا جونم در نوروز 93
این هم سبزی پلو با ماهی شب عید ا این هم کیانا جون دختر عمه نازت الهی قربون ژستت بره مامان ...
نویسنده :
مامان اعظم
15:27