هلیا  جونهلیا جون، تا این لحظه: 12 سال و 11 روز سن داره
رونیا جونرونیا جون، تا این لحظه: 9 سال و 30 روز سن داره

هلیا خورشید زندگیمون

هلیا جون وطبیعت کوهپایه

دختر نازم هلیای عزیزم جمعه از اونجا که شما عاشق طبیعت و آب بازی هستی و همیشه به گردش بیرون میگی دریا مسافرت جنگل پشت سر هم این سه تا کلمه رو تکرار میکنی الهی مامان قربونت بره ما هم تصمیم گرفتیم بریم کوهپایه که جای خیلی خوش آب و هوایی هست هم هوایی تازه کنیم هم شما بازی کنی شما هم تا اونجا که میتونستی بازی کردی یه چشمه آب اونجا بود شما از اونجا تکون  نمیخوردی همش تو آب بودی ما هم گذاشتیم هر چی دلت میخاد بازی کنی آب خنکی هم بود ولی شما عین خیالت نبود فقط آب بازی میکردی الهام جون و دایی رضا هم بودن دیگه با وجود اونها دیگه حسابی بهت خوش گذشت. ...
13 مرداد 1393

هلیا جون و تعطیلات عید فطر

عزیز دلم دختر نازم عاشق پارک و بازی هستی تازگیا هم که بریم پارک با اینکه میذاریم انقد بازی میکنی تا خسته میشی ولی باز هم با گریه باید بیاریمت اصلا راضی نمیشی عاشق تاب هستی میخای خودت از اول رو تاب بشینی دوست نداری بیای پایین تا بقیه هم بازی کنن یعنی آخرش گریه است الهی مامان فدات شه خوب نمیشه که همش شما بشینی تو این چند روز شما همش میگفتی پارک و تاب تاب عباسی بعدشم الهی قربونت برم که خسته میشی میگی بستینی و بعدشم میگی بریم پیتاز سانینیچ بخوریم یعنی عاشق فست فودی ما اصلا سوسیس کالباس تو خونه نمیخوریم بیرون هم سعی میکنیم فست فود میخوریم سوسیس مکالباس نباشه معمولا پیتزا قارچ و مرغ میخوری تو هم عاشقشی ولی باز هم من نگران شما...
9 مرداد 1393

دومین افطاری به مناسبت پاگشا دایی رضا و الهام جون

عزیزم دختر نازم دیشب چهارشنبه شب مهمون داشتیم اونم چه مهمونایی تو عاشقشونی الهی قربونت برم یعنی عاشقیا چون وقتی مهمونامون اومدن انقد ذوق کرده بودی خوشحال بودی همش بازی میکردی شعر میخوندی چون تو خیلی دایی رضا و الهام جونو دوست داری همش میخندیدی شاد بودی دایی رضا هم خیلی دوست داره و بهت محبت میکنه با اینکه دایی بنده هست ولی اندازه دایی های خودت دوست داره شایدم بیشتر کلا تو دختری هستی خودتو تو دل همه جا میکنی الهی مامان فدات بشه همش میرفتی صورت الهام جونو تو دستات میگرفتی بهش میبگفتی دوست دارم دایی رضا رو هم همینطور مادربزرگ و پدربزرگ مامان هم که بودن اونا هم تو نتیجه اولشونی خیلی دوست دارن همش میبوسنت کلا تو سوگلی خانواده ای خدایی همه خیل...
2 مرداد 1393

اولین مهمانی افطاری این ماه رمضان

دختر نازم قشنگم روز تولد امام حسن مجتبی میهمانی افطاری داشتیم شما هم که عاشق مهمانی  خانواده مامان جونو و بابا جون عمو محسن و عمه فاطمه بودن شما هم کلی خوش گذشت بهت چون عاشق زن عمویی بنده خدا هم بهت لطف داره بهت محبت میکنن شما هم دیگه از کنارشون تکون نمیخوری البته کیانا کوچولو هم بود ولی شما با بچه های بزرگتر از خودت رابطه ات بهتره و با بچه های کوچولو کاری نداری بازی نمیکنی . منم برای افطار کلی تدارک دیده بودم شما هم از صبح با من همکاری کردی و گذاشتی به کارام برسم و همه چیز قبل افطار آماده شده بود برا افطار سوپ جو و و توپک خرمایی و بقیه مخلفات سفره برای شام هم باقالی پلو و زرشک پلو با مرغ و رولت گوشت بود و دسر ژله بو...
25 تير 1393

دوسال و دو ماهگی دختر نازم

عسلم شیرینی زندگیم دوسال و دو ماهگیت مبارک الهی مامان قربونت بره چه زود میگذره مثل برق ویژ دلم برا این روزها یه ذره میشه وای چقد شیرین زبون شدی بعضی وقتها فکر میکنم نکنه اینا همه خواب باشه اصلا زندگی باتو برای من رویاست انقد با ناز و ادا حرف میزنی میخام بخولمت همش میای میگی واسه من اینکارو میکنی مثلا نقاشی میکشی شعر میخونی کتاب میخونی انقد قشنگ سرتو خم میکنی یا ناز میگی که هر چقدر هم کار داشته باشم بی خیال میشم میگم جون بخواه دخمل نازم  کلا مخ ن خوبی هستی یه دختر اردیبهشتیبه  ملوسو نازنازی که میشه یه لقمت کرد.تازگیا به تلویزیون هم بیشتر علاقه پیدا کردیو شاید یکی دو ساعت اگر کار داشته باشم شماهم مشغول شبکه پویا نمایی ...
20 تير 1393

عکسهای چند وقت اخیر

وقتی هلیا جونم با عروسکاش بازی میکنه و شیرشون میده وقتی هلیا ناز دوست داره عینک بابایی رو بزنه به چشاش ومخالفت ما فایده نداره هلیا ناز در حال نقاشی کشیدن وقتی هلیا ناز دوست داره لباسای مامانو بپوشه و خیلی بانمک میشه جیدرم ...
9 تير 1393

ماه رمضان

عزیز دلم دختر شیرین زبونم ماه رمضان هم رسید و من خیلی خوشحالم بعد دوسال میتونم امسال روزه هامو کامل بگیرم یه حس و حال قشنگی دارم همیشه ماه رمضان برام پر از خاطره های شیرینه سحر و افطاراشو خیلی دوست دارم یه حال و هواییه که آدم آرامش پیدا میکنه از خدا میخام امسال بهم توانی بده بتونم روزه هامو بگیرم با اینکه هوا گرمه و روزها طولانی ولی باز هم برام خیلی لذت بخشه و دوست دارم زودتر بزرگ شی ودر کنار منو بابامحمدباهم سحرها  بلند شیم روزه بگیریم باهم افطار کنیم  چه حس قشنگیه تو دختر مهربونم کنارم باشی تو همه لحظات زندگیم. خدایا شکرت بابت این نعمت بزرگت ازت ممنونم تنهاییامو پرکردی با وجود همسر مهربونم و این دختر شیرین زبون . دخترم تازگیا میخ...
9 تير 1393