عروسی دایی رضا مهربون
دختر ناز و مهربونم هلیای عزیزم پنج شنبه هشتم خرداد عروسی دایی رضا جونم بود بالاخره دایی کوچیکه ازدواج کرد و رفتند سر زندگیشون انشاالله الهام جون و دایی رضا در کنار هم سالهای سال خوش و سلامت زندگی کنند و از زندگیشون لذت ببرند تو هم که عاشق دایی رضا هستی و همش بهش میگی دایی ضا دوست دارم ایشون هم خیلی دوست داره و همش بهت محبت میکنه انشاالله خوشبخت باشن. شب عروسی هم که کلی شاد بودی و با بچه ها بازی و بدو بدو میکردی و من همش باید بهت حواسم بود نری از سالن بیرون چشم از روت بر میداشتم رفته بودی بیرون. شیطون شدی خوشحالم اون شب خیلی بهت خوش گذشت و شاد بودی انشاالله همیشه شادی باشه گل نازم خدارو برای داشتن چنین فرشته ناز و مهربون بی نهایت شکر میکنم خدایا شکرت.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی