هلیا  جونهلیا جون، تا این لحظه: 12 سال و 11 روز سن داره
رونیا جونرونیا جون، تا این لحظه: 9 سال و 30 روز سن داره

هلیا خورشید زندگیمون

مهمونی

  دخترکم مهربونم دیروز مامان کلی مهمون داشت یه مهمونی عصرانه مامان جونت خاله مامانی مادر جون و زندایی رضا الهام خانوم زندایی  اکبر مامانی وهماو صبا دختر داییهای دوست داشتنی مامانیو میترا خانم و پریا جون دخترشون مهمونمون بودن تو هم کلی خوشحال بودی که انقد واست مهمون اومده با شیرین زبونیات  دلبری میکردی همه هم دوست داشتن  برا پذیرایی هم آش جو درست کرده بودم همه هم کلی خوششون اومد همینطور شما که همش میگفتی آش الهی قربونت برم که آشو خیلی دوست داری  یه کیک خوشمزه هم  که خودم درست کردم که عکسشو گذاشتم که بعد آش با چای نوش جان کردیم  جای همگی دوستان خالی. هم یه علتش شما بودی که همه ا...
14 بهمن 1392

ماکارونی غذای مورد علاقه هلیا ناز

خوشگل مامان الهی قربونت برم که ماکارونی رو خیلی دوست داری  و با اشتها میخوری با قاشق دوست نداری با چنگال یا با دست دونه دونه میذاری دهنت نوش جونت  کلی هم باهاشون بازی میکنی و کلی خرابکاری که حتما باید زیر انداز باشه فرشو کثیف نکنی  انشااله همیشه  سلامت باشی  غذا بخوریو لذتشو ببری. ...
14 بهمن 1392

مهمونی خونه مریم جون

    نازنین چند روز پیش  رفتیم خونه مریم جونی دوست دوران دانشگاه مامانی از کربلا اومده بودند الهی قسمت ما هم به زودی بشه توهم کلی بهت خوش گذشت با پسر مهربونشون طاها جون و برادرزاده اون یکی دوست مامانی آیناز خانوم کلی بازی کردی  و بهت خوش گذشت  ماهم کلی باهم صحبت کردیمو دیدارها تازه شد کلا  تو مهمونی خیلی ماهی کاری زیاد به من نداریو میری بازی میکنی الهی قربونت برم کلا عزیز دل مامانی حالا عکسای تو طاها و آیناز جونو میذارم یادگاری واست بمونه. ...
11 بهمن 1392

هلیا جونی و حمام کردن

ل مه هلیا جونم خیلی ماهی وقتی میریم حموم الهی قربونت برم که خیلی همکاری میکنی آب بازیو خیلی دوست داری  خیلی معصومانه تو وانت میشینیو منتظری با صابون تنتو بشورم یکم بازی میکنی بعدشم ادامه کار منم کلی شعر واست میخونم خیلی دوست داری مخصوصا ٔآهویی دارم خوشگله روبعد نوبت سرت که میشه کوچولوتر که بودی دوست نداشتی این قسمتش گریه میشدی ولی الان که واسه خودت خانمی شدی فدات بشم وقتی آب میریزم روسرت یکم میترسی ولی دیگه گریه نمیکنی منم دخملمو آروم میشورمو بعد شستنم کلی باهم شلپ شلوپ آب بازی میکنیمو تو کلی خوشت میادو خنده ازته دلت منو دیوونه میکنه ای جونم که از بودن باتو چقد لذت میبرم ای خدا جونم هلیا جونم همیشه سلامتو شاد باشه دوست دارم...
11 بهمن 1392

مادرانه...

هميشه برايت خواهم نوشت تا وقتي جان در تن دارم برايت خواهم ماند قدرت عشق اينگونه است كه از ذهني خسته كلماتي زيبا تراووش كند براي شيرين ترين مخلوق خدا . كودك شيرينم گويي خداوند تو را با حوصله و دقت بسيار نقاشي كرده و  در وجود نرم و نازكت زندگاني دميده . تپش قلب مهربان تو زيباترين آهنگ زندگي من است اينجا را تبديل ميكنم به خانه اميد و آرزو و خاطرات خاطراتي كه هيچ گاه به دست فراموشي سپرده نخواهند شد   ...
9 بهمن 1392

این روزهای هلیا جونی

عشقم دختر نازم این روزها که تو بیست ماهگی هستی خیلی شیرین زبونو بانمک شدی همش دلبری میکنی با این سن کمت هرکسی واست کاری انجام میده سریع میگی ممون یا مسی  وای که همه چقد تعجب میکنن قربون این دخمل مودبم برم  دیگه اینکه همش دوست داری با باباجونو مامان جون ودایی هات بازی کنی مخصوصا توپ بازی و اون خنده های از ته دلت آدمو دیوونه میکنه عزیززمی  و  دهمین مرواریدتم  در اومد دندون نیش بالا سمت راست  خیلی خوشحالم که تورو دارم  انقد عاطفیو احساسی هم هستی  همش تا منو بابایی میگیم جاییمون درد میکنه سریع میگی ماسا بعد شروع میکنی به ماساژ با اون دستای کوچولوت. مامانی همیشه انقد مهربون بمون. بعد کتاب...
3 بهمن 1392