هلیا خورشید زندگیمون

عزیزم الان که نوزده ماهته ماشالله کارهایی میکنی جلوتر از سنت الهی فدای  تو مامان بشه  هلیاجونم نمیدونی چقددوست دارم دیروز خونه مامانی داشتیم سبزی پاک میکردیم تو هم با اون دستای کوچولوت  سبزیهارو پاک میکردی مثل خانمهای بزرگ  بابایی هم سریع جندتا عکس خوشگل ازت گرفت به زودی عکسای جدیدتو میذارم. دیگه اینکه واسه خودت بازیهای قشنگ میکنی گوشی اسباب بازیتو برمیداری مثل آدم بزرگا میگی باشه باشه  آره خوبی الهی قربون زبونت برم  عروسکاتو برمیداری ناز میکنی  میبوسی لالایی میخونی دیگه اینکه واسه خودت خانمی شدی انقد مودبی اگه کاری واست انجام بدیم تشکر میکنی هلیا جونم هر لحظه واسه داشتنت خدارو هزاربار شکر میکنم ...

...

...

...

...

...

  نفس مامان شب یلدا امسال دومین شب یلدای تو بود خیلی خوشحالم که تورو دارم امسال دیگه واسه خودت کلی صحبت میکردی با اون زبون شیرینت میگفتی هنه یعنی  هندوانه میمی یعنی لیمو مو یعنی موز کلی هم میخوردی الهی قربونت برم که میوه رو خیلی دوست داری ویتامین شه به جونت عزیزم  خونه بابا جون امیر بودیم توهم کلی شیرین زبونی میکردی یلدای متفاوت از هرسال بود منم کیک با تزیین شکلاتو دونه های انار درست کردم واسه شام هم  سمبوسه  وسالاد الویه داشتیم فال حافظ گرفتیمو کلی خوش گذشت.  پروردگارا آرامش راهمچون دانه های برف آرام وبیصدا بر سرزمین قلب کسانی که برایم عزیزند بباران. یلدات آرام و زیبا خورشیدم.   ...

البته این عکس مال پارسال همین موقعاست با مامانی وبابا رفته بودیم عصر جمعه ای گردش خیلی خوش گذشت کلی هم عکس گرفتیم تو هشت ماهت بود ...

...