۲۲ ماهگی عشقم
عشقم نفسم زندگی من عزیزم امروز وارد بیست و دو ماهگی شدی باورم نمیشه چه زودگذشت دو ماه دیگه تولد دوسالگیته همین دو سال پیش بود اسفند نود بی صبرانه منتظردنیا اومدنت بودیم چقد خوشحال بودم هر روز میرفتم اتاقتو وسیله هاتو لباساتو نگاه میکردم دل تو دلم نبود بیای زودتر خیلی دلم تنگ شده واسه اون روزها چه حس و حال قشنگی بود ولی الان خیلی خوشحالم که خداوند چقد لطفشو شامل حالم کرده یه دختر سالمو مهربون ناز که تمام زندگیم شده بهم عطا کرده که با بودنش هیچی دیگه نمیخام از خدا و هر لحظه شگذاریشو میکنم بابت این هدیه ارزشمند که سعی میکنم قدرشو بدونم چقد واسه خودت خانمی شدی همین الان که خواستم بیام پشت لپتاپ تو داشتب بازیتو میکردی یدفعه گفتی ایتنت یعنی اینترنت از تو حرفای ما متوجه شدی که ما اینجا چکار میکنیم دختر باهوشم چقد درکت بالاست خیلی مهربونو مودبی وقتی میریم بیرون خرید با همه سریع ارتباط برقرار میکنی دست تکون میدی براشون سلام میکنی کاری برات انجام بدن سریع میگی ممون میسی تشکر میکنی وقتی بریم از اونجا بای بای میکنی میگی خافظ .الهی قربونت برم تو خونه واسه خودت شعر و آواز میخونی صداتو میکشی خیلی خندم میگیره از این شیرین کاریهات. اینم عکسهای همین امروزت که وارد بیست و دو ماهگی شدی بعد ازحمام و یه خواب دوساعته که سرحال شدی.