یه روز سرد بارونی
جوجوی من امروز که از خواب پا شدم دیدم هوا ابریه از پنجره که نگاه کردم دیدم داره برف ریز میاد خیلی خوشحال شدم گفتم آخ جون دوباره برف و برف بازی ولی بعدش چند دقیقه بعدش بارون شدن ولی بازم خدارو شکر میکنم بابت رحمت الهی .عزیزم تو هم که امسال اولین برفتو دیدی هفته قبل خیلی خوشت اومده بود باهم رفتیم حیاط مجتمع کلی ذوق کرده بودی ولی به برف دوست نداشتی دست بزنی بعدشم رفتیم خونه مامان جونو کلی تو حیاطشون عکس گرفتیم تو پستای قبلی گذاشتم ولی متنشو وقت نکردم الان نوشتم. عزیزم این روزا زندگی باتو هر روز که بزرگتر میشی قشنگتر میشه وای که چقد اون خدایی که تورو افریده دوست دارم و چقد ازش ممنونم وقتی تورو بغل میکنم بوی وانیلی تنتو دوست دارم تو برام بستنی شکلاتی آخ که چقد دوست دارم بخورمت مامانی من با داشتن تو بابات و سلامتیتون هیچی دیگه از خدا نمیخام وای ازت ممنونم خدا جونم بابت هلیا طلایی که به من دادی . خدا جونم خیلییییییییییییییییییییییییییییییییییییی دوسسسسسسسسسسسسسسسسسسست دارممممممممممممممممممممممممممممممممم.